من برای گفتن از عشق،این نعمت الهی خود را کم می بینم نمی دانم نوشتن در این جا و یاداوری چنین روزی برایت خوشحال کننده هست یا نه پس تبریک نمی گویم تنها می گویم شاید این روز بهانه ای باشد که برایت بگویم همواره به یادت هستم
سیگار به دست به آینه خیره میشوم... به چشمانم نگاه میکنم ، به صورتم ، به دود سیگار... پک میزنم...عمـــــیق ، عمــــــیقتر ... چقــــدر دلــــم برای خودم تنـــــــــگ شده ست...
ققنوس سوخته
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ
می نویسم گاه در درون خود نشانه ای از تو/ شاید از درون خود دوباره پیدایت کنم . کجای کیستی، من کور شده ام یا تو واقعا نیستی گویا تو هیچ وقت نبودی ای ، پس من در پی چه کسی بودم ، چه کس را جستم چه کس را حس می کردم ، گرما و لبخند چه کس رو دیدم آیا من دیوانه ام که سایه ای را دنبال کردم که فکر می کردم از نور ماه خود بود . ، پی تو دنیا را زیر و رو کردم ندیدی غرور خود را فدایت کردم ندیدی ، اشک های را نثار تو کردم اما چی دیدم تو راستگو ترین راست گو ها هستی که می گفتی پی تو آمادن عاقبتی جز... آمادم و بال هایم و آتش گرفت ، من از خیلی وقت پیش کور نور شمع تو بودم اما غافل از آتش درونت سوختم و جایش تا ابد بر تنم خواهد ماند ، چیزی نماند جز خاکستری از من ، ای کاش جرف های بعد از جز را شنیده بودم تو لیقات این عشق رو نداری عشق من ، تا ابد بر خاکستر خود قفلی بر صندقچه ای دل خواهم زد و در اعماق هفت آسمان و دریا پنهان خواهم کرد تنها و تنها با یک کلید می توانی آن را باز کنی ، ان کلید را در جایی نجویی که خود می دانی کلیدی کجاست ققنوس من خاکستر شد و سوخت اما چه کس دیده باشد که ققنوس از سوختن بحراست
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
به خــــُدا وَقـــتی آمـــَدی
نهـ چــَمــِدآن داشــتی و نهـ چــَتـر...
روزنــآمهـ خون هـــَم نــَبودی!
از کــــــــــُجــا میفــَهمیدم
مــــــــُســـــــافـــــ ـــــِری ؟؟؟!
مرسی.............
ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
__۞____۞_۞____۞
__۞______۞_____۞
___۞___________۞
_____۞_______۞
_______۞___۞
__________۞
ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
__۞____۞_۞____۞
__۞______۞_____۞
___۞___________۞
_____۞_______۞
_______۞___۞
__________۞
ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
__۞____۞_۞____۞
__۞______۞_____۞
___۞___________۞
_____۞_______۞
_______۞___۞
__________۞
ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
__۞____۞_۞____۞
__۞______۞_____۞
___۞___________۞
_____۞_______۞
_______۞___۞
.__________۞
من برای گفتن از عشق،این نعمت الهی خود را کم می بینم
نمی دانم نوشتن در این جا و یاداوری چنین روزی برایت خوشحال کننده هست یا نه
پس تبریک نمی گویم
تنها می گویم شاید این روز بهانه ای باشد که برایت بگویم همواره به یادت هستم
سیگار به دست به آینه خیره میشوم...
به چشمانم نگاه میکنم ، به صورتم ، به دود سیگار...
پک میزنم...عمـــــیق ، عمــــــیقتر ...
چقــــدر دلــــم برای خودم تنـــــــــگ شده ست...
می نویسم گاه در درون خود نشانه ای از تو/ شاید از درون خود دوباره پیدایت کنم .
کجای کیستی، من کور شده ام یا تو واقعا نیستی
گویا تو هیچ وقت نبودی ای ، پس من در پی چه کسی بودم ، چه کس را جستم
چه کس را حس می کردم ، گرما و لبخند چه کس رو دیدم
آیا من دیوانه ام که سایه ای را دنبال کردم که فکر می کردم از نور ماه خود بود .
، پی تو دنیا را زیر و رو کردم ندیدی غرور خود را فدایت کردم ندیدی ، اشک های را نثار تو کردم اما چی دیدم
تو راستگو ترین راست گو ها هستی که می گفتی پی تو آمادن عاقبتی جز...
آمادم و بال هایم و آتش گرفت ، من از خیلی وقت پیش کور نور شمع تو بودم اما غافل از آتش درونت
سوختم و جایش تا ابد بر تنم خواهد ماند ، چیزی نماند جز خاکستری از من ، ای کاش جرف های بعد از جز را شنیده بودم
تو لیقات این عشق رو نداری عشق من ، تا ابد بر خاکستر خود قفلی بر صندقچه ای دل خواهم زد و در اعماق هفت آسمان و دریا پنهان خواهم کرد
تنها و تنها با یک کلید می توانی آن را باز کنی ، ان کلید را در جایی نجویی که خود می دانی کلیدی کجاست
ققنوس من خاکستر شد و سوخت اما چه کس دیده باشد که ققنوس از سوختن بحراست