-
چه غریبانه...
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 22:26
چه غریبانه گذشت ؛ لحظه هایی که صرف تو شد.... لحظه هایی که بی تو گذشت ، با تو نشد! چه سخت است ، هر شب ستاره ای می زنم بر خیانتت... آسمان دیگر جای این همه ستاره را ندارد... می سپارمت به غریبه ها...آنها که هوس رانی می کنند...آنها که دوستت دارم را با شاید می گویند...آنها که می گویند...هر شب ساعت 11...!
-
حرف آخر
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 21:59
برای من همیشه درد بود....فراموشی.... با تمام ادعا...می سپارمت به خدا...که چه راحت فراموش می کنی...مرا... دوست داشتنم را...
-
از پایان به آغاز
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 21:33
از آتش و عشق کنار کشیدم.... به باور خیالی خود پایان دادم.... و همچنان از شروع و پایان خود را گم کرده ام! باز یافته ام تنهاییم را ؛ احساس و اندیشه ام... فقط خسته ام از نگاه آلوده
-
عینک
جمعه 13 مردادماه سال 1391 12:44
عینک سیاهت را بردار بگذار نگاه هرزه ات را ببینم... که بر اندامم رعشه می اندازی و مدعی هستی که هنوز مسئولی...
-
کلاس عشق
شنبه 24 تیرماه سال 1391 16:04
بر روی تخته سیاه کلاس.... نوشتند خوبان و بدان و همیشه براستی که خوبان را بجای بدان و بدان را بجای خوبان می نوشتند... قسم به آفرینش عشق که به حق یکتاست... و این صفت را با عشق آفرید...که هر کس عاشق شد ، تنها گشت... انتظار خبر خوش ، رسیدن به آرزو ها ، همه و همه را می توان با یک اشتباه از بین برد... و اینک...غمی سنگین بر...
-
گاه و بی گاه
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 21:47
گاه و بی گاه سری می زنیم به آشیانه شاید غریبه ای در راه مانده باشد ، دستش را بگیرم....ولی غافل از اینکه نه راهیست برای عبور غریبه نه دستیست برای کمک... مدت زیادیست نیامدم...غرض آمدن و گفتن همین جمله بود. بدرود
-
کاش می شد
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 21:32
کاش می شد بی کسی را چاره کرد دفتر دلواپسی را پاره کرد یک سحر زلف تو را در خواب خوش با نوازش های باران شانه کرد در پس دیوار این شهر عجیب در کنارت عاشقانه خانه کرد کاش می شد دست در دست تو داد دیده با اهل جهان بیگانه کرد هر چه نیرنگ و ریا و رنگ بود با حضورت با صفا و ساده کرد باز باید یک غزل از نو سرود نام تو در قالب هر...
-
باور نکن
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 18:57
از صدای آب که بگذریم.... در گذر زمان ، هر چه که در خود می یابیم را به ظن و اندیشه دیگران راه می دهیم... باشد که رستگار شویم.... مبارک نو سال!
-
بدون شرح
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 13:29
از اجیل سفره ی عید چند پسته ی لال مانده انها که لب گشودند خورده شدند!انها که لال ماندند می شکنند !دندانساز راست می گفت پسته ی لال سکوتش دندان شکن است(حسین پناهی)
-
دوست
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 22:01
باید از بهترین دوست ترسید چرا که هیچ کس روح تورا آنقدر عریان ندیده است که جای دقیق زخم ها را بداند
-
نمی دانم
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 21:29
بارها در تلاش دانستن ها کوشیده ام ، هرقدر که بالاتر روی ، به ندانستن ها پی می بری... کاش می شد بگویم ، تسلیم....توان بالا رفتن را هر کسی ندارد.... -- 2 تا پست قبلی امضا داره....اما دیگه امضا نمی ذارم.
-
آشیانه
جمعه 9 دیماه سال 1390 22:49
حال که به آشیانه ام برگشتم کمی آرام گرفته ام.... کمی خود را ملامت می کنم... ناگاه عادت نکنم به کس یا ناکس که دلم را با خودش ببرد....
-
اشکان / تمام!
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 19:25
قطعه ام گم شده است ، وحشت آن است که پیوسته در آغوش منیت هایم یادی از سرخیِ سیبم نکنم.... تقدیمی به اشکان 90-09-13 مهران امضا
-
تقدیمت
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 18:48
ولی امشب که از سر، بر نهادم یاسِ شیرینم ، بدان کس را گدایی در بهارم خوار می گویم... ولی روزت اگر شد همنشینی با دلی خونکرده همچون من ، کزین تقدیمیت را از زمستانِ بهاری باز می گویم... تقدیمی به nice29 90-09-13 مهران امضا
-
....
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 22:35
ای شامگاه خونین ، آسمانت را دریده اند ، آزاد باش و ایستاده بمیر. 90-09-06 مهران امضا
-
دفاع
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 22:07
صدای اعتقادت را بر من ویران می کنی که شاید بپذیرم. اما چیزی نمی شنوم ، درونم برای دفاع آماده است.
-
نبودم
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 21:58
در این مدت که نبودم.... می گویند رسیدن به آرامش هدف است باید گفت آرامش تختگاه نوک کوه است آیا کوهنورد همیشه بر آن خواهد ماند ؟ بیشتر زمان زندگی او در پایه و دامنه کوه می گذرد به امید رسیدن به آرامشی اندک و دوباره نهیب دل و دلدادگی به فرازی دیگر
-
انسان
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 23:31
بگذارید بنام انسان زندگی کنیم. بگذارید آنانی که در جستوجوی حقیقت طبیعت بودند و هرگز انسانهای مشابه خود را اعدام نکردند را بیاد بیاوریم. ستاره شناسان و شیمیدانها هرگز زنجیر آهنین بهم نبافتند، هرگز حفرهی تاریک زندان نساختند. زمینشناسان هرگز ابزاری برای شکنجه و آزار ابداع نکردند. فیلسوفان تئوریهای حقیقی و حقیقت...
-
اینکه
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 14:22
اینکه جمله هایت با "اینکه" شروع شود ، حرف هایت را شاید ها بسازند ، زندگیت وارد شرطی می شود که قسمت صحیحش نابودیست! 90-05-17 مهران امضا
-
تکیه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 22:14
هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها ... تکیه داده بودم!
-
حقیقت و عشق
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 21:58
دانستن چیزهایی در مورد حقیقت، شناخت حقیقت نیست و دانستن چیزهایی در مورد عشق، شناخت عشق نیست
-
متفاوت
جمعه 14 مردادماه سال 1390 12:13
در این راه طولانی که ما بیخبریم و چون باد میگذر د، بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند . خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم یک ساز را، یک...
-
چرا تو بهترینی
جمعه 14 مردادماه سال 1390 12:05
خندیدن چشمای تو یه موج انفجاره میخوام که غرق تو بشم، دوباره باز دوباره آخر اعترافمه، تو قدیس زمینی این نکته یک سواله، چرا تو بهترینی...
-
پرواز و فرود
جمعه 14 مردادماه سال 1390 11:29
۲ حس کاملا مترادف ! وقتی که داخل شدم حس غریبی بهم دست داد ، می دونستم یه روزی هم من می رم ، اما حس غریبی بود ، دوری و غربت از همه جا پیدا بود..... برگشت هم جالب بود ، باز هم همون حس ، اما ....
-
خدمت
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 23:59
همیشه دلم می خواست به بشریت یا به تعبیری به عده زیادی از مردم و نه چند مورد به تنهایی، خدمت کنم.
-
بدون شرح!
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 20:59
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم/ من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم/ من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم/ چرا که من یک انسانم/ و اینها صفات انسانى است. و تو هم به یاد داشته باش: من نباید چیزى باشم که تو میخواهى/ من را خودم از خودم ساختهام/ تو را دیگرى باید برایت...
-
شیطنت
شنبه 8 مردادماه سال 1390 20:52
1 بار ، نه 2 بار ، اخ شیشه رو بزن بشکن دلم هوای شیطنت دارد ! دستکی بکش روی زندگی، خط بنداز روش بنزینت اگه تموم شد ، کارت سوخت هم بهت می دم فقط شیطنت کن ، من باهاتم! ۸ - ۵ - ۹۰ مهران امضا -پ ن بعد از چند روز : حالا که دارم این شعر و می خونم خجالت می کشم!
-
دانستن و ندانستن
جمعه 7 مردادماه سال 1390 15:32
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آن کس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که بس خفته نماند آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند وان کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
-
برایت!
جمعه 7 مردادماه سال 1390 01:23
چراغی در دست چراغی در دلم. زنگار روحم را صیقل می زنم اینه ئی برابر اینه ات می گذارم تا از تو ابدیتی بسازم."
-
امید
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 11:38
اگر تنها از امید انتظار معجزه داری، در اشتباهی؛ امید باید با حرکت همراه باشد.