بارها در تلاش دانستن ها کوشیده ام ، هرقدر که بالاتر روی ، به ندانستن ها پی می بری...
کاش می شد بگویم ، تسلیم....توان بالا رفتن را هر کسی ندارد....
--
2 تا پست قبلی امضا داره....اما دیگه امضا نمی ذارم.
حال که به آشیانه ام برگشتم
کمی آرام گرفته ام....
کمی خود را ملامت می کنم...
ناگاه عادت نکنم به کس یا ناکس که دلم را با خودش ببرد....
قطعه ام گم شده است ، وحشت آن است که پیوسته در آغوش منیت هایم
یادی از سرخیِ سیبم نکنم....
تقدیمی به اشکان
90-09-13
مهران
امضا
ولی امشب که از سر، بر نهادم یاسِ شیرینم ، بدان کس را گدایی در بهارم خوار می گویم...
ولی روزت اگر شد همنشینی با دلی خونکرده همچون من ، کزین تقدیمیت را از زمستانِ بهاری باز می گویم...
تقدیمی به nice29
90-09-13
مهران
امضا